نور و حرکت جوهری در هستی: تحلیل فلسفی در آیات سوره نور و تطبیق با اندیشه غرب

7 فروردین 1404 - خواندن 7 دقیقه - 308 بازدید
نور و حرکت جوهری در هستی: ژرف نگری فلسفی در آیات سوره نور و تطبیق با اندیشه غرب

آیات پایه:

«الم تر ان الله یسبح له من فی السماوات والارض والطیر صافات کل قد علم صلاته وتسبیحه والله علیم بما یفعلون» (نور، ۴۱)

«...یهدی الله لنوره من یشاء ویضرب الله الامثال للناس والله بکل شیء علیم» (نور، ۳۵)

«الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکاه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه ولا غربیه یکاد زیتها یضیء ولو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء ویضرب الله الامثال للناس والله بکل شیء علیم» (نور، ۳۵)

تحلیل فلسفی: تلازم نور و حرکت جوهری در حکمت متعالیه

آیات شریفه سوره نور، به ویژه آیه ۴۱ با تصویرسازی تسبیح تمامی موجودات و آیه ۳۵ با تاکید بر نور الهی به مثابه مبدا هستی و هدایت، به شکلی عمیق با مبانی هستی شناختی حکمت متعالیه و نظریه حرکت جوهری صدرالمتالهین شیرازی (ملاصدرا) تنیده شده است. ملاصدرا، با ابتناء بر اصالت وجود، حرکت را نه امری عارضی، بلکه کیفیتی ساری در تمام مراتب هستی و حتی در ذات و جوهر موجودات می داند. این حرکت جوهری، که سیر تکاملی اجباری از نقص به سوی کمال مطلق (نورالانوار الهی) است، در آیات نور به گونه ای تمثیلی و رمزی بیان شده است.

تصویر پرندگان "صافات" در آیه ۴۱، که در آسمان به صورت منظم و هماهنگ در حال پرواز هستند، می تواند نمادی از این حرکت جوهری باشد. این پرواز، نه حرکتی تصادفی و بی هدف، بلکه نوعی سیر تکاملی و پویش مستمر به سوی غایتی متعالی است. نظم و هماهنگی در پرواز این پرندگان، گواهی بر تدبیر الهی و جاذبه ای است که تمام هستی را به سوی مبدا خود می کشاند.

آیه ۳۵ با معرفی خداوند به عنوان نور آسمان ها و زمین و توصیف نور الهی با تمثیل مشکات، مصباح و زجاجه، به مراتب مختلف ظهور و تجلی این نور در هستی اشاره دارد. عبارت «نور علی نور» نه تنها بر شدت و کمال نور الهی دلالت می کند، بلکه می تواند بیانگر مراتب گوناگون وجودی باشد که هر یک به میزان ظرفیت خود، این نور را منعکس می کنند. حرکت جوهری، در این چارچوب، تلاشی دائمی از سوی موجودات برای ارتقاء مرتبه وجودی و نزدیک تر شدن به این منبع نور و کمال است.

انعکاسات در فلسفه غرب: از افلاطون تا اندیشه های مدرن

مفهوم نور به عنوان استعاره ای برای حقیقت و کمال، و ایده حرکت به سوی آن، در سنت فلسفی غرب نیز ریشه های عمیقی دارد:

۱. افلاطون در جمهور (محاوره غار)، با طرح تمثیل غار، نور خورشید را نماد ایده خیر و عالم مثل می داند. صعود از تاریکی غار محسوسات به سوی نور عالم مثل، تلاشی برای دستیابی به حقیقت و کمال است که با مفهوم حرکت جوهری به سوی نور الهی قابل مقایسه است. ایده مشارکت (Methexis) افلاطون نیز نشان می دهد که موجودات عالم محسوس، به میزانی از نور و کمال عالم مثل بهره مند هستند.

۲. رنه دکارت با تاکید بر «نور فطری عقل» در اصول فلسفه و گفتار در روش، معتقد است که عقل انسان به طور ذاتی قادر به درک حقایق بنیادین است. این نور عقلانی، راهنمایی درونی برای شناخت یقینی فراهم می آورد، اگرچه در مقایسه با نور الهی در حکمت متعالیه، محدود و مشروط است.

۳. گئورگ ویلهلم فریدریش هگل در پدیدارشناسی روح و فلسفه تاریخ، روح مطلق را به عنوان نیروی محرک تاریخ می بیند که از طریق یک فرآیند دیالکتیکی، به سوی خودآگاهی و کمال بیشتر در حرکت است. این سیر تکاملی روح، مشابه حرکت جوهری به سوی کمال مطلق الهی است، با این تفاوت که در فلسفه هگل، این حرکت بیشتر در حوزه تاریخ و آگاهی جمعی متجلی می شود.

۴. مارتین هایدگر با مفهوم «روشنایی هستی» (Lichtung des Seins) در هستی و زمان، به این ایده اشاره می کند که هستی به طور ذاتی تمایل به آشکارگی و رفع حجاب از خود دارد. این آشکارگی، که می توان آن را به نوعی نور تعبیر کرد، شرط امکان درک و فهم موجودات است. این مفهوم، با تاکید حکمت متعالیه بر ظهور و تجلی نور الهی در مراتب مختلف هستی، همخوانی دارد.

۵. آگوستین قدیس با نظریه «اشراق الهی» (Illuminatio Divina)، معتقد بود که شناخت حقیقی، نه از طریق حواس یا عقل صرف، بلکه از طریق نور الهی که بر عقل انسان می تابد، حاصل می شود. این دیدگاه، به طور مستقیم با مفهوم هدایت الهی به سوی نور در آیه ۳۵ سوره نور مرتبط است.

تمایزات و ظرافت های فلسفی:
  • در حالی که هر دو نظریه حرکت جوهری و تکامل داروین به تغییر و تحول در هستی اشاره دارند، تفاوت اساسی در غایت و مبدا این حرکت است. حرکت جوهری، حرکتی هدفمند و الهی است که به سوی کمال مطلق هدایت می شود، در حالی که تکامل داروین بر تغییرات تصادفی و سازگاری با محیط تاکید دارد.
  • مفهوم هدایت الهی در قرآن، فراتر از توانایی های صرف عقلانی و فردی است که کیرکگور بر آن تاکید دارد. هدایت الهی، نعمتی است که خداوند بر اساس حکمت و مشیت خود به بندگانش عطا می کند و شامل راهنمایی های وحیانی و الهامات قلبی نیز می شود.
  • تاکید سوره نور بر اختیار انسان در انتخاب مسیر نور یا ظلمت، وجه تمایز او از سایر موجوداتی است که به طور تکوینی در مسیر حرکت جوهری به سوی کمال قرار دارند. این اختیار، مسئولیت اخلاقی و سرنوشت نهایی انسان را تعیین می کند.

نگاهی به فلسفه مدرن:

فریدریش نیچه با انتقاد از متافیزیک سنتی و مفهوم نور الهی، آن را مانعی برای تحقق اراده آزاد و خلاقیت انسان می دانست. در مقابل، هانری برگسون نور را نه یک هدف بیرونی، بلکه جوهره خلاق و پویای هستی می دانست که همواره در حال ظهور و تجدد است. امانوئل کانت نیز بر اهمیت نور فاهمه (Verstandeslicht) و نقش فعال ذهن در ساختن معرفت تاکید داشت.

نتیجه گیری:

آیات ۴۱ تا ۴۶ سوره نور، با محوریت مفاهیم نور و تسبیح، تصویری از پویایی و حرکت هدفمند در هستی را به نمایش می گذارند که به طور شگفت انگیزی با نظریه حرکت جوهری ملاصدرا در حکمت متعالیه همسو است. بررسی تطبیقی این آیات با اندیشه های فلاسفه غرب نیز نشان می دهد که ایده نور به عنوان نماد حقیقت و کمال و مفهوم حرکت به سوی آن، از دغدغه های دیرینه تفکر بشری بوده است. با این حال، فلسفه اسلامی با تاکید بر نقش محوری خداوند به عنوان نور مطلق و اختیار انسان در انتخاب مسیر، دیدگاهی جامع و منحصر به فرد در این زمینه ارائه می دهد که می تواند افق های جدیدی را در درک هستی و جایگاه انسان در آن بگشاید.


محمدزاده معلمی کوچک در مسیر آگاهی