خانه تکانی روانی چیست؟

2 فروردین 1404 - خواندن 6 دقیقه - 437 بازدید

(مرا گفتی قدح بشکن شکستم)


"شکستن قدح، آغاز رهایی ست؛ هرچه در بند اوست، بگذار که فرو ریزد."


خانه تکانی روانی: قبل از عید، ذهنت رو هم تمیز کن!


خانه تکانی فیزیکی در آستانه ی سال نو، نمادی از آماده سازی محیط برای تحولی جدید است. اما آیا ذهن ما نیز به خانه تکانی نیاز ندارد؟ آیا نمی توانیم همان طور که خانه مان را از گرد و غبار پاک می کنیم، ذهن خود را از افکار زائد و ناخودآگاه های سرکوب شده آزاد سازیم؟


در روانکاوی، ذهن انسان به مثابه یک خانه است که در آن خاطرات، تجربیات و احساسات ذخیره می شوند. بسیاری از این تجارب، به ویژه آن هایی که از دوران کودکی به جا مانده اند، به طور ناخودآگاه در لایه های عمیق تر ذهن مدفون می شوند و بر رفتار فرد تاثیر می گذارند. ذهن انسان، همچون خانه ای که مدت ها نظافت نشده است، ممکن است دچار آلودگی های روانی شود که باید پاکسازی گردد.


خانه تکانی روانی به معنای آگاهی و پاکسازی احساسات، افکار و عقده هایی است که ناخودآگاه بر زندگی فرد تاثیر می گذارند. این فرآیند شامل چندین گام است:


1. بررسی ناخودآگاه: مسائلی که با آن ها مواجه می شویم، ریشه در ناخودآگاه دارند. عقده های سرکوب شده، ترس ها و احساسات گناه می توانند به شکل رفتارهای غیرارادی در زندگی مان ظاهر شوند. خانه تکانی روانی نیاز به شجاعت دارد تا این مسائل تحلیل شوند.


2. آزادسازی از تعارضات درونی: تعارضات درونی می توانند به طور ناخودآگاه در ذهن باقی بمانند و انرژی روانی زیادی مصرف کنند. برای پاکسازی این تعارضات، باید خودآگاهی و پذیرش جنبه های مختلف شخصیت فرد وجود داشته باشد.


3. پذیرش و آشتی با گذشته: زخم های عاطفی و روانی گذشته می توانند مانع رشد و تکامل فرد شوند. در خانه تکانی روانی باید به گذشته نگاه کرد، آن را پذیرفت و با آن آشتی کرد.


4. آزادسازی از الگوهای فکری محدودکننده: باورهایی که ناخودآگاه به آن ها وابسته ایم، می توانند ذهن را محدود کنند و به رفتارهای تکراری منجر شوند. باید این الگوهای فکری شناسایی و کنار گذاشته شوند.


خانه تکانی روانی، فرصتی است برای بازسازی فرد. وقتی ذهن از بارهای اضافی رها شود، فرد قادر خواهد بود که آزادانه تر در جهان پیرامون خود زندگی کند. با شروع سال نو، می توانیم نه تنها خانه خود، بلکه ذهن خود را نیز بازسازی کنیم.


 نوروز؛ نگاهی متفاوت به نو شدن


تغییر در انسان ها امکان پذیر است اما نه با آن سرعتی که از شب سال نو تا اولین روز سال جدید با نوشتن اهداف و خودباوری امکان پذیر باشد!


عید نوروز نمادی از شروع دوباره و تجدید و تحول است. اما مشکل اینجاست که هر سال با نزدیک شدن به ایام نوروز، نوشت افزارها پر می شوند از سررسیدها و دفترهای برنامه ریزی جورواجور و تب تغییرکردن و تغییردادن گویی برای ما تبدیل به امری ضروری شده است.


همچنین سالانه تعداد زیادی از کتاب ها درزمینه ی خودپروری، خودیاری و خودتحقق بخشی تولید می شوند و میلیون ها نسخه از آن فروخته می شود. روانشناسان مثبت گرا اعتقاد دارند سال نو بهانه ای برای تغییر و رشد است. این روند اجبارا به ما یادآور می شود که اگر در این دنیای پرشتاب تغییر نکنیم احساس می کنیم عقب مانده ایم. لذا قانون نخست در این دنیای پر شتاب این است که شما باید به پیش بروید. اما مسئله این است که در فرهنگی که سرعت، دائما در حال افزایش است این امر هرسال سخت تر می شود.


در عصر ما همه چیز بی وقفه در حال تغییر است و گویی این تغییر، مدام گریزناپذیرتر می شود. 


شاید برای اینکه بتوانیم در این فرهنگ پرشتاب دوام بیاوریم و در برابر وسوسه ی تغییر بایستیم بهتر باشد به فلسفه کلاسیک رجوع کنیم و به ویژه از درمان های بلندمدت، آرامش ذهنی و تفکر در ماهیت پایان پذیر زندگی الهام بگیریم. اینها مواردی هستند که نسبت به پیشرفت و تحول دائمی، احساس شادمانی عمیق تری ایجاد میکنند.


بهتر است به جای اینکه به دنبال یک هویت ثابت و غیرقابل تغییر باشیم، به دنبال شناخت هویت های چندگانه و پویا درون خود بگردیم. این دیدگاه، ما را به سوی پذیرش تنوع و پیچیدگی ذاتی خود و همچنین دیگران هدایت می کند، و این می تواند اساسی برای رشد شخصی و ارتقای انسانی باشد. در نتیجه، پذیرش واقعیت های زندگی، حتی اگر چالش برانگیز و پیچیده باشند، می تواند ما را به سوی زندگی متعادل تر، آگاه تر و آزادتر هدایت کند.


آیا تغییر امکان پذیر است؟

تغییر در انسان ها امکان پذیر است به شرطی که فرآیند تحلیلی به طور کامل و با دقت انجام شود و بر ارتباط بین فرد و تراپیست تاکید کند، اما نه با آن سرعتی که از شب سال نو تا اولین روز سال جدید با نوشتن اهداف و خودباوری و...


فروید در مقاله ی «دگر سوی اصل لذت» به این نکته اشاره دارد که ناهشیار به اجبار، خود را تکرار می کند و اگر ما با گذشته نگری و تحلیل عمیق به سراغ آن نرویم در دایره ای تکراری قرار خواهیم گرفت.


یکی دیگر از مشکلاتی که جهان «تغییر کردن» دارد این است که تغییر را برای آینده در نظر دارد. بدون در نظر گرفتن این فرض که شاید اصلا آینده ای وجود نداشته باشد! همه از بهتر شدن زندگی صحبت می کنند اما کسی از آموختن چگونه مردن نمی گوید.با فکر کردن به مرگ قرار نیست مجذوب آن و تسلیم ایده ی مردن شویم بلکه با این غایی اندیشی ناخوشایند می توانیم به خود یادآوری کنیم که زندگی کوتاه تر از آن است که بخواهیم مدام آن را تغییر دهیم.

 

 امید است این توصیه ها شما را کمی آسوده خاطرتر کند و غیر از پیگیری ابدی مثبت گرایی، تغییر دائمی و پیشرفت، گزینه های دیگری پیش روی شما بگذارد.