بی حسی اخلاقی از منظر روانشناسی و جرم شناسی

30 اسفند 1403 - خواندن 7 دقیقه - 235 بازدید

بی حسی اخلاقی؟

انحراف های فطری یا فطرت های منحرف دارای مجموعه علائم مشخص است ، و گاهی هم عنوان دیوانگی اخلاقی بر آنها اطلاق می کنند و اسامی دیگری هم از قبیل بی حسی اخلاقی، نابینایی اخلاقی و علیلی اخلاقی برای این حالت ذکر شده و در تمام این اصطلاحات، دو عنصری که نماینده فطرت منحرف و فاسد است وجود دارد . از یک طرف بی اعتنائی اخلاقی که نتیجه از میان رفتن حس نوع دوستی و شخصیت فردی است و از طرف دیگر فساد نظری یعنی تمایلاتی که مخالف تمایل اخلاق معمولی است .

فساد و انحراف فطری خیلی زود ظاهر می شود . زیرا از همان سال های اول ، ماهیت بعضی از کودکان به واسطه عصبیت و فریادهای غیر ارادی شناخته می شوند و چون اغلب کینه جو و عصبانی و " قهری " و حسود و نافرمان هستند پیوسته دچار ناراحتی می گردند و از آن روی که عیان است به ولگردی و دزدی و گدایی خو می کنند و حتی دسته های بدکاران خطرناک را تشکیل می دهند .

در سنین بلوغ ابتلای به شهوت رانی که زائیده ارتباطات جنسی قبل از موقع است و ممکن است با ولگردی های مخصوص نیز همراه باشد غالبا در مرتبه اول قرار دارد .

این گونه افراد چون بر اثر تنبلی و عدم ثبات نمی توانند درآمدی داشته باشند برای رفع احتیاجات خود به زور تهدید و بد اخلاقی و حتی فحاشی از والدین خود پول می گیرند .

این عده بلای خانواده اند و حتی ممکن است احیانا جنایتی نیز مرتکب شوند . 

حساسیت و احساسات یک شخص فاسد و منحرف ، به طور مخصوصی دچار بی قیدی است ، زیرا از هر نوع عواطف اخلاقی آزاد است . عواطفی که ملاک و معیار ارزش ، هدف ، حساسیت و احساسات ما است . در حقیقت فاسد و منحرف کسی است که اعمال انحرافی و خلاف اجتماعی را با بی اعتنایی مخصوص انجام دهد و بدتر از این آنکه برای عمل ضد اجتماعی ارزش اخلاقی قائل شود .

گروه های مختلف اطفال دشوار باید از آغاز تحت مراقبت های علمی قرار گیرند و با برنامه های اختصاصی زیر نظر کارشناسان متخصص تربیت شوند ، به این امید که در جوانی وضع عادی داشته باشند و بتوانند خود را به شایستگی با محیط اجتماعی منطبق کنند .

اطفال دشواری که در کودکی از مراقبت های علمی و روش های صحیح علمی برخوردار نبوده و به طور معمولی پرورش یافته اند در جوانی افراد منحرف و ناسالمی هستند . اینان با اخلاق بد و رفتار نادرست خویش محیط خانواده را دچار بی نظمی و اختلال می کنند ، مفاسدی ببار می آورند و والدین و دیگر اعضای خانواده را با مشکلات گوناگونی مواجه می سازند .

وظیفه این قبیل جوانان ، صبر و حوصله و مدارای توام با تدبیر است . سایر اعضای خانواده نیز موظفند در چنین مواردی انعطاف پذیر و سهل گیر باشند . باید از راه تلقین های نرم و ملایم ، روش های صحیح را به جوان بیاموزند و کاری کنند که آموخته هایش تدریجا به صورت عادت درآید و به قدر ممکن وی را با محیط خانواده منطبق سازد .

گروه دوم ، جوانان منحرف و ناراحت ، کسانی هستند که بر اثر سوء تربیت یا نقص عضوی یا محرومیت ها و ناکامی ها از دوران طفولیت دچار احساس حقارت شده اند و ضربه های شدیدی که در طول ایام کودکی بر روحشان وارد آمده خلق و خوی آنها را تغییر داده است . اینان در خانواده و اجتماع به کارهای مخرب و غیر عادی دست می زنند تا بدین وسیله اظهار وجود کنند ، قدرت خود را بنمایانند و از این راه حقارت درونی خویش را جبران نمایند .

انحرافات اکتسابی: در ردیف منحرفین و نیمه منحرفین و سهل انگارانه اخلاقی که بیش و کم به خودی خود به این حال درآمده اند دسته منحرفین اکتسابی قراردارد . این گونه انحرافات در پی ناگواری ها ، فریب ها ، کینه ها ، نفرت ها و غالبا پس از ضربه های عاطفی که طفل را متشنج می سازد بوجود می آید ، بدون اینکه طفل نسبت به آنچه اتفاق افتاده وقوف داشته باشد . بعضی اوقات یک نوع خلق و خوی ثانوی که اکتسابی است و در برابر منش ذاتی قرار دارد ایجاد می شود و حتی گاهی هم بر منش و خلق اولیه فائق می آید .

به نظر "آدلر" شخص منحرف دانسته یا ندانسته بیش از هر کس خود را کوچک و ضعیف حس می کند . 

عوامل اجتماعی و اقتصادی این ضعف ، در مورد اغلب از منحرفین در رتبه اول از اهمیت قرار دارد .

طفل یا نوجوانی که بر اثر حس حقارت منقلب و عصبانی شود عادت و منش جدیدی حاصل می کند و این اعمال و رفتار و منش او واکنشی است ، پس اکتسابی و ثانوی هم هست ، و اگر خانواده و آموزشگاه و اجتماع قلب او را جریحه دار نساخته بود این انحراف بروز نمی کرد .

کسی که گرفتار عقده حقارت یا احساس حقارت شده است و خود را پست و ناچیز می داند ضمیری آشفته و نگران دارد و نسبت به کسانی که او را با چشم خواری و اهانت می نگرند همواره عصبی و خشمگین است .

این حس پستی و خود کم بینی ، او را نسبت به معیارهای اخلاقی و مقررات اجتماعی بی اعتنا می کند و با خود می اندیشد که من به هر حال در نظر مردم خوار و ناچیزم و در محیط خانواده و اجتماع ارج و ارزشی ندارم ، چرا خویشتن را از قید و بندهای اجتماعی نرهانم و خود را از محدودیت های قانونی و اخلاقی آزاد نکنم ، چرا از تحقیر کنندگان انتقام نگیرم و بدین وسیله حقارت خویش را جبران ننماید، این طرز تفکر، او را به اعمال انحرافی وادار می سازد و به راه شر و گناهش سوق می دهد .

جوان بر اثر عقده حقارت یا احساس حقارت دچار تکبر می شود، به مردم بی اعتنا می گردد ، تجاوز می کند ، به عصیان و طغیان می گراید ، یاغی می شود ، اصول اخلاقی و صفات انسانی را نادیده می گیرد و خلاصه جبار می شود ، بی پروا به هر عمل ناروا دست می زند .

جان دیوئی می گوید: میل قدرت طلبی در اشخاصی شدید است که مبتلا به احساس حقارت هستند و برای جبران نقایص شخصی می کوشند دگران را تحت تاثیر قرار دهند و از این راه توجه آنان را به قدرت و نیروی خود جلب نموده و بدین وسیله حقارت خویش را جبران نمایند .

آشفتگی های شدید اشخاص ضعیف، رویاهای جاه طلبی ، جیغ زدن ، سرسختی ، گستاخی و زور گوئی اشخاصی که معمولا تسلیم دگران هستند همه نشانه های میل به قدرت طلبی می باشد .