تقدیم به روح بلند مادر مهربانم سلطانه زرگوش
سلام مادر مهربان و صمیمی ام « سلطانه» ی دل ها؛
ای الهه ی مهر؛ تو که قلبت معدن رحمت و نگاهت مخزن الفت بود، تو که چون آسمان زلال و چون باران بخشنده بودی، تو که کتاب همیشه گشوده ی ایثار بودی که در مزرعه ی زندگی یک قوم بذر سپیده و مهر می کاشتی. تو که وجود مقدست سراسر از عشق و ایمان و دل دریاییت به وسعت آسمان بود. تو ای آب و آیینه و آفتاب؛ تو ای خوب ترین و رئوف ترین سرچشمه ی مهربانی ها؛ تو ای ساکن کوی مهتاب؛ تو که خورشید در مقابل مهربانی ات کم سو و ماه چهره در نقاب می کشید، تو که سرود زیبای یاری رساندن بر قله های رفیع عشق را بی هیچ ادعا و چشمداشتی فریاد می زدی، تو که گلی خوشبو از بهشت خدا بودی و گلخانه ی دل قومی از عطر تو سرشار بود، تو که از تبار اولیاء خدا بودی که گویی وجودت را با مهر فاطمه سرشته بودند، تو که قامتت قیامت عشق بود، تو که سرافرازترین سر و سایه گستر زندگی یک قبیله بودی، تو که وجود عزیزت نماد عینی شرف و مفهوم بخشایش بود، تو که قلبت خانه و مظهر مهر و عاطفه، عشق و احساس، محبت و صفا بود. تو که تمام وجود اقوامت از مهرت لبریز و تصویر زیبایت در پس پرده ی دیده هایشان ناب ترین تصویر بود، تو که زلالی چشمانت دریایی از مهر و محبت در آن موج می زد و قلب با صفایت آکنده از شمیم معرفت بود، تو که در عین مظهر مهر و محبت، نمادی از قدرت، استقامت و بردباری بودی، تو که سنگ صبورتمام دلتنگی ها، اشک ها و شکایت های اقوام بودی، تو که نامت زینت بخش کلام و تابلویی از منشور عشق و آیینه ای تمام نما از احساس و تمثالی از محبت بود، تو که تجلی فضیلتی ملکوتی از عالم قدس در وجود انسانی خاکی که درآن صداقت، صفا، عدل و تقوا به عالی ترین شکل آشکار بود.
نیک می دانم که تو هدیه ای آسمانی بودی که باید همه پاسدار تو بودیم و آن روز که باید یاری می شدی، نه من، بلکه هیچکس را یارای یاری رساندن به تو نبود.
اگر چه مادر عزیزم در وصف تو، کلمات عقیم و واژگان محدود بودند و دست های ناتوانم بر روی موج احساس می لرزید و باران اشک در چشمانم به غم نشسته بود؛ ولی باز نسیمی از حرف دلم را با تو در میان گذاشتم.
آخر اینکه ما همچنان در بهت و حیرت لحظات شیرین با تو بودن را مرور می کنیم و باور این همه صبوری مان نبود و شب هایمان را به امید آن که هلال ماهگونت را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینیم به صبح می رسانیم.
« سلطانه» ی دل ها؛ طنین صدای دلنشینت همچنان در گوش ما، مهربانیت در قلب ما و زیبایی چهره ات در یاد ما ماندگار است. نام بلندت جاودان و کتاب وجودت به شیرازه ی امن و امان خداوندی استوار و تلاش بی شائبه ات در بارگاه دادار داد آفرین پذیرفته باد.
ان شاالله که نامت با نامدارت همچنان جاودانه خواهد ماند.
بی قرارم برای لحظه ی قرار؛ از طرف فرزندت داریوش بابائیان
1403/12/29 برابر با 18 رمضان 1446