ابراز ناتوانی در حل مساله، نشان از توانمندی منطقی دارد
من همیشه به شاگردانم میگویم: یکی از مراحل ریاضیدان شدن این است که بعد از فرصت کافی در فکر کردن به یک مسأله ریاضی، اذعان کنید که نمیتوانید آن را حل کنید.
آنها به طعنه به من پاسخ میدهند که ما همین الان هم به این مرحله رسیدهایم چون هر چیزی که از ما بپرسی، در همان لحظه اعلام میکنیم که از حل آن عاجزیم!
اما حرف من چیز دیگری است: اگر شما از یک سرامیککار بخواهید برای شما یک کمد چوبی درست کند، پاسخ او به سادگی این است که خواسته شما در تخصص من نیست و باید از یک نجار کمک بخواهید. این پاسخ او نشان میدهد که به تخصص خود اشراف دارد و باعث اعتماد شما به وی میشود.
شما ابزارهایی برای حل مسأله دارید. آنها را برای حل به کار میزنید و متوجه میشوید مسأله وزینتر از آن است که با دانش شما حل شود. این یعنی شما به شکل توانمندانهای به دانش خود اشراف دارید.
اصولاً رشد و گسترش دانش بشری، همیشه به دلیل اعتراف معلمان بر ناتوانی در حل مسأله و تلاش شاگردان برای حل آن حاصل شده است؛ وگرنه دانش معلمان، دنبالهای اکیداً نزولی و همگرا به صفر را به دست میداد.
انجام کارهای اجرایی هم به همین شکل است: اگر یک وزیر یا یک رئیسجمهور به سادگی اذعان کند که با دانش و ابزارهای او مسألههای مربوط به اقتصاد، زندگی، رفاه، فرهنگ و اعتقاد قابل حل نیست، توانمندی منطقی خود را به اثبات رسانده است. طبیعتاً لازم است او پس از صرف زمان و هزینههای اجتماعیِ مناسب، به چنین لحظهای از درک موقعیت برسد و باید فرصت کافی در اختیار وی قرار گیرد.
توانایی منطقی یک فرد فقط از طریق انجام وعدهها حاصل نمیشود. گاهی اوقات اعتراف به ناتوانی در حصول وعدهها، قدرتمندانهترین شکل توانایی منطقی شما را به اثبات خواهد رساند و باعث سپردن کار به کاردان خواهد شد