تبیین مفهوم اهمال کاری در دو حکایت مثنوی معنوی بر اساس نظریه عقلانی- هیجانی آلبرت الیس

سال انتشار: 1396
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 361

متن کامل این مقاله منتشر نشده است و فقط به صورت چکیده یا چکیده مبسوط در پایگاه موجود می باشد.
توضیح: معمولا کلیه مقالاتی که کمتر از ۵ صفحه باشند در پایگاه سیویلیکا اصل مقاله (فول تکست) محسوب نمی شوند و فقط کاربران عضو بدون کسر اعتبار می توانند فایل آنها را دریافت نمایند.

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_ROKHSAR-1-3_004

تاریخ نمایه سازی: 6 اسفند 1398

چکیده مقاله:

در روانشناسی امروز نیز بر این اصل تاکید می شود که انسان با دست کم گرفتن خود، به اهمالکاری کشیده می شود، خود را بی دست و پا تصور می کند و احساس خود کم بینی در وجود اوریشه می دواند. انسانی با چنین نگاه و اندیشه، نمی تواند از توانایی و تجربه های خود به درستیاستفاده نماید. او به دنبال لذت های زود گذر است تا هرچه زودتر به اهداف کوتاه مدت خوددست یابد و با این فکر واهی مشکلی را برای خود به وجود می آورد که تمام زندگی او را تحتالشعاع قرار می دهد. مولانا جلال الدین بلخی شاعر و عارف بزرگ ایران، قرن ها پیش از پیدایشعلم روانشناسی، در آثار خود به ویژه در مثنوی، الگویی دقیق از منش و هویت اصیل انسانی دربرخورد با اصول غیرمنطقی و منطقی از رفتار ارایه داده است. او به عنوان یک انسان شناسمسلمان، آراء و نظراتش، پیش از روانشناسان انسان گرای غرب پرده از رفتارها و واکنش هایآدمی در مسیر زندگی در برخورد با مشکلات و نابسامانی ها بر می دارد. آلبرت الیس رواندرمانگر بر این باور است که آدمی با افکار و نوع نگرش خود به محیط موجبات ناراحتی و عدمبهره مندی از یک زندگی آرام را فراهم میآورد او معتقد است انسان ذاتا تمایلات بیولوژیکی،استثنایی و نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوه خاص را دارد که این شیوه ممکن است درجهت منطقی و یا غیر منطقی باشد. او معتقد است که انسان آمادگی شدیدی برای تفکر غیرمنطقی و غیر عقلانی دارد. این مقاله به تحلیل دو حکایت از مثنوی مولانا از منظر آرای البرتالیس می پردازد.

نویسندگان

یوسف اسماعیل زاده

استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور گیلان

فاطمه سادات مدنی

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی