تداوم اندیشه حکمی مسیحی در نقاشی انسان گرای رنسانس

سال انتشار: 1401
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 174

نسخه کامل این مقاله ارائه نشده است و در دسترس نمی باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

JR_JRPH-1-1_005

تاریخ نمایه سازی: 18 دی 1401

چکیده مقاله:

چکیده:انسان مداری هنر رنسانس، عموما مهم ترین وجه تمایز آن با هنر مسیحیت سده های میانه دانسته می شود. با توجه به آنکه در عصر رنسانس فلسفه متقنی در باب تعریف انسان و جایگاه او در هستی شکل نگرفته بود، مبانی نظری ظهور هنر انسان گرای رنسانسی محل پرسش های فراوان قرار می گیرد. با نگاهی به آرای حکمی متالهان قرون وسطی و مطالعه تداوم آن در دوره رنسانس، می توان برخی ریشه های شکل گیری هنر مذکور را بازشناخت. سنت آگوستین، در آموزه «ایمان می آورم تا بفهمم» از یکسو ایمان مذهبی را به عنوان مبدا معرفت عقلانی به شمار آورد و از سوی دیگر، در عمق معنا حقیقت ادراک و معرفت را منوط به کنشی انسانی می داند. نظریه شک آبلار به عنوان ابزار دستیابی به حقیقت، تبیینات سن فرانسیس در خصوص اینکه حقیقت بیش از آنکه در بالا باشد در پایین و درون انسان است و همچنین باور به اصالت فرد که توسط اکام طرح گردید، به عنوان پایه های فکری الهیاتی قرون وسطی در کنار دستاوردهای علمی رنسانس، در شکل گیری فلسفه انسان مدار آن دوره موثر بوده اند. مقاله حاضر می کوشد پس از مطالعه و بازیابی اثرات حکمی قرون وسطی بر دوره رنسانس مشابهت تحولات فلسفی مذکور را در عالم هنر پی گیری نماید. روش تحقیق در نوشتار حاضر، توصیفی تحلیلی، جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای و تجزیه و تحلیل داده ها به روش استقرائی صورت گرفته است. طبق یافته های پژوهش روشن می گردد که آرای حکمی متالهان مسیحی در شکل-گیری اندیشه مدرن و به تبع آن هنر انسا ن گرای رنسانس موثر بوده است. در ظهور قواعد پرسپکتیو به مثابه سوبژکتیویسم هنری و همچنین نمایش انسان خداگونه این اثرپذیری به روشنی قابل بازشناخت است.

نویسندگان

مینا محمدی وکیل

گروه نقاشی، دانشکده هنر دانشگاه الزهرا، تهران، ایران