تغییر جایگاه غرب آسیا در اسناد راهبردی آمریکا و پیامدهای آن بر امنیت ملی ایران

نوع محتوی: گزارش
زبان: فارسی
شناسه ملی سند علمی: R-1160299
تاریخ درج در سایت: 10 اسفند 1399
مشاهده: 1,055
تعداد صفحات: 33
سال انتشار: 1398

فایل این گزارش در 33 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

  • من نویسنده این مقاله هستم

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این گزارش:

چکیده گزارش:

- در ایالات متحده «استراتژی امنیت ملی» مجموعه ای از استراتژی های امنیتی، اقتصادی و سیاسی در حوزه های داخلی و خارجی راجع به چگونگی بهترین راه برای پیشبرد امنیت ملی است که پس از تهیه از سوی «شورای امنیت ملی» با ابلاغ شخص رئیس جمهور منتشر می شود. - سیاستهای غرب آسیایی آمریکا در دوره ریگان بر کنترل همزمان ایران در کنار شوروی متمرکز شد. این سیاست را میتوان در نقش این کشور در شکلدهی به شورای همکاری خلیج فارس و نیز موافقت ضمنی با جنگ ایران و عراق مشاهده کرد. - از دوران اوباما راهبرد غرب آسیایی آمریکا به صورت جدی تغییر کرده است و دونالد ترامپ هم در چارچوب سیاست «اول آمریکا» به دنبال کاهش تعهدات نظامی هزینهزا برای ایالات متحده است. - برخی از محرکه های راهبردی موثر بر تغییر راهبرد غرب آسیایی آمریکا عبارتند از: اولویت یافتن اقتصاد در سیاست خارجی آمریکا، کاهش اهمیت انرژی غرب آسیا، پیچیدگی تحولات غرب آسیا و تقویت ایده ضرورت عدم حضور مستقیم آمریکا در منطقه و درنهایت تقویت سیاست چرخش به شرق آسیا. - اولویت سال های اخیر دولت آمریکا تمرکز هرچه بیشتر بر مسائل داخلی و تلاش برای بازسازی اقتصادی و پرهیز از تحمیل هزینه های جدید به اقتصاد بحرانزده این کشور بوده است. - برخی استراتژیست های آمریکایی بر این باورند که بهرغم وجود برخی تهدیدهای امنیتی در غرب آسیا از جمله داعش، بهترین راهکار برای آمریکا تجهیز، ترغیب و تفویض قدرت برای مقابله با سازمان های تروریستی است. این دسته از تحلیلگران اذعان میکنند که آمریکا دیگر نباید نیرو به منطقه اعزام کند و تمرکز بر آموزش متحدان منطقه، بهترین سیاست برای مدیریت این منطقه پرآشوب است. آنها باور دارند که هزینه انسانی مداخله در غرب آسیا قابل توجه و همراه با هزینه ها و تلفات سنگین خواهد بود. - ایالات متحده به دلیل کاهش وابستگی به منابع انرژی غرب آسیا، نیازی نخواهد داشت که به طور کامل خود را درگیر مسائل و بحران های این منطقه کند و این مسئله می تواند تغییر کامل نگرش درخصوص چگونگی کارکرد سیستم جهانی به حساب آید. البته، این کاهش وابستگی به معنای خروج کامل آمریکا از این منطقه و واگذاری آن به رقبای جهانی و منطقهای نخواهد بود. این موضوعی است که در نسخه های اخیر اسناد استراتژی امنیت ملی آمریکا مورد تاکید قرار گرفته است. - استراتژی چرخش به آسیا که برای نخستین بار در سند راهبردی «تداوم رهبری جهانی آمریکا اولویت های دفاعی در قرن ۲۱» در سال » ۲۰۱۲ عنوان شد، منطقه شرق و جنوب شرق آسیا را دربرمی گیرد. در این سند تصریح شده است که منافع « اقتصادی و امنیتی ایالات متحده در قرن جدید به منطقه ای گسترده از پاسیفیک غربی گرفته تا آسیای شرقی و جنوبی گره خورده ازاینرو، .» است آمریکا با حفظ رهبری جهانی باید به موازنه جدید نیروها با در نظر گرفتن اهمیت منطقه آسیا پاسیفیک همت گمارد. - دونالد ترامپ در راهبرد امنیت ملی ۲۰۱۷ چین را به عنوان تهدید و یک قدرت تجدیدنظرطلب عنوان کرده است. در این چارچوب ایالات متحده جدیترین و فوریترین تهدید خود را چین می داند. با توجه به سرمایهگذاری کلان پکن در غرب آسیا، گردش مالی سنگین این کشور در منطقه علاوه بر دسترسی بیشتر، نفوذ گسترده تر نیز به دنبال داشته است. در راستای  راهبرد موازنه از راه دور» هدف اصلی آمریکا مهار چین در مرزهای خود است. - در صورت کاهش حضور آمریکا در منطقه غرب آسیا، دو پیامد متوجه امنیت ملی ایران خواهد بود؛ یکی کم رنگ شدن احتمال حمله نظامی مستقیم آمریکا به ایران برخلاف دوران بوش پسر و پیامد دوم افزایش نقش متحدان منطقه ای آمریکا در معادلات منطقه غرب آسیا و به تبع آن شکل گیری یک جبهه منطقه ای علیه ایران به محوریت عربستان و سایر متحدان منطقه ای این کشور به همراهی رژیم صهیونیستی. - بخش مهم راهبرد غرب آسیایی ترامپ ایجاد اتحاد میان کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی در جهت مقابله با ایران است. نزدیک شدن عربستان و این رژیم روندی مورد حمایت ترامپ است و ازاین رو می بایست آن را بخش مهمی از راهبرد ترامپ در غرب آسیا به حساب آورد. - استراتژی آمریکا برای استفاده از ظرفیت کشورهای منطقه غرب آسیا برای مقابله با بحران های منطقه ای مطابق با منافع آمریکا، علاوه بر افزایش تنش در بین کشورهای منطقه و تقویت دامنه جنگ های نیابتی سبب شده است که این کشورها به فراخور محذورات و مقدورات منطقه ای خود از راهکارهای متفاوتی نسبت به آمریکا برای ضربه زدن به کشورهای جبهه مقابل بهره ببرند. یکی از این راهکارها استفاده کشورهای متحد آمریکا در منطقه به رهبری عربستان و رژیم صهیونیستی از گروه های معارض و جدایی طلب در مرزهای شرق، غرب و جنوب غرب ایران است. در ایالات متحده آمریکا« استراتژی امنیت ملی» مجموعه ای از استراتژی های امنیتی، اقتصادی و سیاسی در حوزههای داخلی و خارجی راجع به چگونگی بهترین راه برای پیشبرد امنیت ملی است که از سوی رئیس جمهور منتشر میشود. معمولا این اسناد حاکی از تصور و ادراک کلان نظام حاکم آمریکا از محیط راهبردی سیاست بین الملل و روندهای جهانی حاکم بر آن است. براساس این اسناد که حاصل جمع و برآیند همه جهات مرتبط با حوزه سیاست خارجی است، نحوه مواجهه و ارتباط نظام حاکم با محیط راهبردی خارجی تصویر و خطوط کلان آن معین میشود. این اسناد تعیین کننده سوگیری های راهبردی در موضوعات مبتلابه هستند و تعیین موضوعات مرجح و نیز مندرج سازی میزان و نحوه تخصیص امکانات و توزیع منابع براساس این خطوط کلی صورت می پذیرد. مطالعه استراتژی امنیت ملی آمریکا می تواند تفکر استراتژیک رئیس جمهوری وقت و الیت حاکم در آمریکا را نشان داده و شاخص های قابل اعتمادی را برای تحلیل و ارزیابی در اختیار سیاستگذاران قرار دهد.
در میان مسائل مطروحه در استراتژیهای امنیت ملی آمریکا مباحث حوزه سیاست خارجی جایگاه خاصی دارد. در میان این مباحث نیز موضوعات مرتبط با سیاستهای آمریکا در منطقه غرب آسیا به طور خاص مورد تاکید قرار می گیرد. غرب آسیا به عنوان یک زیرسیستم مهم منطقه ای به دلیل برخورداری از مزیت های ممتاز ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک از دیرباز مورد توجه قدرت های بزرگ نظام بین الملل بوده است. در طول حداقل ۵۰۰ سال اخیر همه دولت هایی که در قامت یک بازیگر بین المللی ظهور پیدا کردهاند در غرب آسیا نقش آفرین و اثرگذار بوده اند. پایان جنگ سرد موقعیت حیاتی و مهم این منطقه را در جهان دوچندان کرد و واقعه یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و متعاقب آن تحولات عمیق در عرصه بین الملل، حمله نظامی آمریکا به افغانستان و عراق، تحولات بیداری اسلامی و بحران سوریه در چند سال اخیر به طور فزایندهای بر موقعیت حساس و مهم این منطقه افزوده است. ایالات متحده در منطقه غرب آسیا تا پیش از جنگ جهانی دوم با توجه به پیگیری سیاست انزواطلبی، نقشی سطحی و کمرنگ داشت. اما با تغییر سیاستهای راهبردی پس از جنگ جهانی دوم این روند
معکوس شد و آمریکا تبدیل به یکی از اصلی ترین قدرت های تاثیرگذار در روند تحولات این منطقه شد، به شکلی که در زمان جنگ سرد دکترین های این کشور متاثر از فضای دو قطبی نظام بین الملل و تهدیدهای کوتاه مدت و بلندمدت کمونیسم بر اصولی ثابت درخصوص منطقه غرب آسیا پایه ریزی شد. این اصول را میتوان به صورت کلی در سه ضلع مقابله با دشمن (کمونیسم)، حمایت از متحدان منطقه ای در برابر کشورهای متحد شوروی و تامین امنیت صدور انرژی دسته بندی کرد. روسای جمهور آمریکا در طول جنگ سرد با پیگیری این اهداف به شکل اصول ثابت و متناسب با تحولات داخلی، منطقه ای و بین المللی، گاهی تغییراتی تاکتیکی را در شیوه پیگیری این اهداف ایجاد می کردند. این مسئله پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و با جایگزینی افراط گرایی و تروریسم به جای کمونیسم به عنوان دشمن تداوم پیدا کرد. بدین ترتیب با اتمام جنگ سرد اضلاع سه گانه جنگ سرد در شکل جدید بازتعریف شد و علاوه بر آنها حفظ و تثبیت رهبری آمریکا در جهان نیز به آنها افزوده شد. با پیروزی جورج بوش در انتخابات سال ۲۰۰۰ و روی کار آمدن نئوکان ها، راهبرد سلطه
هژمونیک بر جهان با صراحت بیشتری پیگیری شد. به همین منظور، دولت بوش پسر در سند راهبرد امنیت ملی ۲۰۰۲ به این مسئله اشاره کرد که خود را متعهد به تبعیت از راهبرد ایجاد و حفظ هژمونی جهانی آمریکا می داند که در دولت های بوش اول و کلینتون طرح ریزی شده است (Layne, ۲۰۰۷: ۱۲ ). در این دوران، دیک چنی معاون رئیس جمهور، دونالد رامسفلد وزیر دفاع و پل ولفوویتز معاون وزارت  دفاع آمریکا، اصول «طرح  سده جدید آمریکایی» را مطرح کردند. طبق این اصول، آمریکا نقشی حیاتی در حفظ صلح و امنیت در اروپا، آسیا و غرب آسیا برای خود قایل شد، در این بازه زمانی حادثه یازده سپتامبر محملی برای عملیاتی شدن و پیگیری سیاست هژمونیک توسط ایالات متحده شد. در این چارچوب غرب آسیا در کانون مهندسی نظم مورد نظر آمریکا قرار گرفت. راهبرد این کشور در منطقه غرب آسیا که تحت عنوان «خاورمیانه بزرگ» شناخته می شد، اساسا بر ایجاد همسویی 
اقتصادی، دمکراسی سازی و لیبرالیسم فرهنگی و نهایتا تغییرات ژئوپولیتیک در منطقه غرب آسیا قرار داشت. با این حال، آمریکا در عرصه عمل نتوانست نظم هژمونیک خود را در سطح جهانی و متعاقبا در غرب آسیا اجرایی کند. با روی کار آمدن باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ و براساس اسناد استراتژی امنیت ملی منتشر شده ۲۰۱۰ و ۲۰۱۵ ، به مانند دوران جنگ سرد، رویکردهای متفاوتی برای پیگیری این اهداف مد نظر قرار گرفت. اوباما با اذعان به اینکه تداوم سیاست حضور مستقیم، عاملی مضر برای تامین منافع ملی این کشور است، بر تغییر نوع حضور آمریکا از حضور مستقیم به «انتخاب جایگزین» برای واشنگتن در منطقه تاکید داشت. این تغییر به پیگیری راهبرد توازن قوای فراساحل از سوی آمریکا جهت موازنه در مناطق استراتژیک منجر شد. در چارچوب راهبرد توازن قوای فراساحل، چرخش به شرق آسیا جهت مهار چین و کاهش تعهدات غرب آسیایی آمریکا در دولت اوباما و دونالد ترامپ (۲۰۱۶) پیگیری شده است. با توجه به الزامات جدید استراتژی امنیت ملی، ایالات متحده در چارچوب استراتژی موازنه سازی از راه دور تلاش دارد حضور گسترده تر در شرق آسیا و مدیریت تحولات و چالش های  جاری و آتی منطقه غرب آسیا را دنبال کند. این استراتژی پیامدهایی از قبیل تغییر الگوی مداخله نظامی، افزایش نقش متحدین منطقه ای آمریکا در منطقه، تقویت دامنه جنگهای نیابتی، ایجاد اتحاد میان کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی و تقویت گروههای معارض ایرانی در مرزهای جمهوری اسلامی ایران را به دنبال داشته است. در این گزارش برای تبیین تغییر جایگاه غرب آسیا در استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا و تاثیر آن بر امنیت ملی ایران به دو مسئله پرداخته خواهد شد. نخست، تصریحات متن اسناد درخصوص غرب آسیا و روند تغییرات آن تا آخرین سند؛ دوم، مسائل راهبردی کلان که الزامات جدیدی را در مناسبات با غرب آسیا به آمریکا تحمیل می کند. در این چارچوب در سه گفتار به روندشناسی تحول مواجهه با منطقه غرب آسیا در استراتژی امنیت ملی آمریکا، تاثیر الزامات راهبردی بر سیاست خارجی ایالات متحده در
مواجهه با این منطقه و تاثیر این تغییرات بر امنیت ملی ایران پرداخته خواهد شد.