نومحافظه کاری و نقش آن درهژمونی جهانی

هنگامی که جورج بوش درسال 2001 بهدنبال یک چالش بحث انگیز انتخاباتی دررقابت با آل گور به نوعی مشکوک و با رای دادستانی کل امریکا به قدرت رسید با بهره گیری ازتعدادی ازمسئولین و متفکرین به جامانده از دوره ریگان کهدردوره بوش پدر دارای مناصب اجرایی و سیاستگذاری بودند دکتری جدیدی را مطرح نمود ازمشخه های این دکتری انتخاب استراتژی جنگ پیشگیرانه برای مبارزه با غیرخودی ها و تقسیم دنیا به نیروهای خیروشر بود دراین دکترین امریکایی شدن جهان و جلوگیری ازبوجود آمدن یک ابرقدرت رقیب ازاهداف اصلی سیاست خارجی امریکا شمرده شد و عملیات نظامی به عنوان ضامن اجرایی این اهداف بلامانع تلقی گردید این اندیشه نام نومحافظه کاری به خود گرفت محافظه کاران جدید ازروشنفکران عموما یهودی چپگرا و عموما مهاجر اروپای شرقی که طعم فقر را به خوبی چشیده بودند با اعتقادبه برتری تمدن غرب به خصوص نوع امریکایی آن اقتصاد ازاد و لیبرال دموکراسی را ترویج کرده و با نحله ای ازمسیحیت هماهنگ شدند مبانی فکری نومحافظه کاران عمدتا برگرفته ازاندیشه های لئواشتراوس فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون می باشدفوکویاما اگرچه با آرمان گرایی دینی مخالف است اما درعرصه انسان محوری و سیاست به عنوان یک ارمان گرای خوشبین ظاهر شده و اعتقادراسخ داد که الگوی دموکراتیک امریکا ارزشی جهان شمول و جهانگیر است این مقاله سعی دارد تا با بررسی چگونگی شکل گیری مبانی فکری و گرایشهای سیاسی و مذهبی نومحافظه کاران و سیاست های آن ها را پس ازواقعه یازدهم سپتامبر مورد بررسی قرار دهد.

کلیدواژه ها:

نومحافظه کاران ، یازده سپتامبر ، لئواشتراوس ، هژمونی